كلمات جديد طاها و داداشيش
ديشب طاها چندتا ديگه كلمه گفت ، خيلي خسته بودم ولي با اون حال كلي باهاش بازي كردم وكلمات و تكرار كرديم و
بابا هم اومد عكس هاي آتليشو كه در آتليه ياسر يكماه پيش در 20 ماهگي انداخته بوديم رو آورد ،عكساشو ديده بود كلي ذوق كرد ،هي جيغ ميكشيد .
يكي از عكسهاي 13 در 18 را در قاب عكسش كه خالي بود گذاشتيم با بدبختي ، مگه مي گذاشت ،بقيه را هم در آلبومش چسباندم بهش نشون دادم كلي ذوق كرد .
عكس بزرگش هم كه در تخته شاسي چسبونده بود فعلا رو ديوار نزديم ، چون گفتيم كثيف ميشه تا بريم اون خونه جديدمان و بعد بزنيم روي ديوار .
كلماتي كه ديشب ميگفت :
ما ميگفتيم 1 ، 2 ،3
اون ميگفت اولش: دَ ، دَع ، دَع
انقدر كه تكرار كرديم بعدش:
دَع ، دَع ، سه
بعدش هم چندبار اسمش را صدا ميكرد.
ميگفت طاها ، طاها ،
راستي طاها منتظر اومدن يه داداشه
ايشالاه 2 ماهه ديگه داداششم مي آد
از الان كه كلي نازش ميكنه و سرشو ميزاده رو شكمم و بهش گوش ميده .
دربارش صحبت ميكنيم ولي نميدونم ميفهمه يا كه نه .
نمي دونم عكس العملش بعد از اومدن داداشش چيه .
و دردسرهايي كه بعدش داريم .
خدايا خودمونو سپردم به تو .
كمكمون كن و تنهامون نزار
ممنونم ازت خداجون به خاطرهمه چي .
شكرت.