طاهاييطاهايي، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

tahajan90.niniweblog.com

واكسن 18 ماهگي طاها

1391/7/22 8:39
نویسنده : مامان طاها
293 بازدید
اشتراک گذاری

4 شنبه هفته قبل 19/7/91 كه مصادف با سالگرد پنجمين ازدواجمون هم بود مرخصي گرفتمو طاها را بردم واكسن 18 ماهگيشو زدم ساعت 9 صبح ، قطره استامينوفن بهش دادم ، خيلي استرس داشتم كه تب نكنه

4 شنبه هفته قبل 19/7/91 كه مصادف با سالگرد پنجمين ازدواجمون هم بود مرخصي گرفتمو طاها را بردم واكسن 18 ماهگيشو زدم ساعت 9 صبح ، قطره استامينوفن بهش دادم ، خيلي استرس داشتم كه تب نكنه و مثل واكسن يك سالگيش بشه ، من و مامان برديمش درمانگاه برزويه يكساعتي نشستيم و نوبتمون كه شد رفتيم تو خانومه گفت امروز كه نمي زنيم بايد ديروز مي آمدي ما سه شنبه ها ميزنيم .

قد و وزنش را گرفت و گفت خوبه، براي واكسن گفت بايد بري درمانگاه امام خميني وليعصر(ميدان ساعت) ، من و مامان برديمش با ماشين اونجا تو فكر بوديم كه چقدر هم اونجا بايد تو نوبت واستيم ، سريع رفتيمو رسيديم خانومه گفت براتون ميزنم .

نوبت ما سريع رسيد،‌به خانومه گفتم براي واكسن 1 سالگيش رفته بود بيمارستان و خانومه كلي سفارش كرد كه اگه تب زياد كرد  ديگه نگهش نداريد  و سريع ببريد دكتر و استرس منم زيادتر شد خلاصه اومديم  خونه ماماينا تا ساعت 2 بازي مي كرد و من هم استامينوفنش را مرتب ميدادم .

بعداز ظهر ازخواب بيدار شد پاش كمي ميلنگيد رفتيم خونه خودمان از غروب به بعد ديگه حالش خوب نبود ولي تب خيلي كمي كرد تا صبح هر يك ساعت بيدار مي شدم و چكش ميكردم خداروشكر تب نكرد .

روزاي بعدش هم پاش درد ميكرد ولي خداروشكر تب نكرد خداكنه ديگه تموم شده باشه چون هنوز استرس دارم كه مث واكسن يكسالگي 2 هفته بعد اثر نكنه خداكنه تموم شده باشه .

 خلاصه انقدر درگير طاها بوديم من و اسماعيل كه هردومون يادمون رفت كه سالگرد ازدواجمون بوده و فرداش يادمون افتاد و تبريك گفتيم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)